سفارش تبلیغ
صبا ویژن
Anti-devil - دشمن شیطان
مذهب سازی ، یهود و جوانان ( )

سران یهودی دنیا عزم جدی بر نابودی هر عقیده ای دارند ، آنان تمامی اصول و تئوریها را بهم می ریزند ، نظامها و حاکمیت ها را لرزان می سازند ، خانواده ها را ویران و نقش مدیریتی پدرها و مادرها را لگدمال می کنند . آنان تصمیم گرفته اند که به هیچ کس اجازه اظهار وجود ندهند ، رسما اعلام می کنند همه باید تحت اداره یهود باشند ، همه باید به شنیدن صدای آنان عادت کنند . همه چیز را آنگونه که خود می پسندند ، می خواهند . جوانان را در دنیایی از خیالات و اوهام شاعرانه گرفتار می سازند و به وقت استیصال و سر خوردگی لحظه ای که جوان به هر چیزی چنگ می زند تا خود را از مهلکه نجات دهد ، مذهب جعلی ای که سران یهودی از پیش طراحی کرده اند در اختیار او می گزارند .
بر این اساس می گوییم :
1.شیطان پرستی مذهبی است ساختگی که توسط سران یهودی ای که مدیریت افکار و اندیشه ها را در انحصار خود می پندارند بوجود آمده است . یهود با صرف مبالغ هنگفت و با خدمت گرفتن هنرپیشگان ، خوانندگان ، نوازندگان ، انتشار سی دی های آموزشی ، مجلات ، روزنامه ها و کاباره ها ... در صدد پر کردن خلاء روحی و معنوی جوانان غرب و به تبع جوانان شرق برآمده است . تا جایی که بگفته رئیس بیمارستان نوجوانان نیویورک ، شیطان پرستی یکی از شایع ترین تهدیداتی است که در مقابل بچه های امروز قرار گرفته است . پر واضح است وقتی کلیسا نتواند در مقابل خواسته های معنوی جوانان الگوی مناسبی ارائه دهد ، آنانی که خود را گرگ می خوانند هدایت گله های گوسفند را بعهده خواهند گرفت . و کیست که متوجه استخوانهای شکسته کلیسا نشده باشد . رئیس بخش تحقیقات سری پلیس ایالات متحده می گوید :
می توانید مرگ را در بیشتر کلیسا ها لمس کنید ، چیزی برای ادامه حیات وجود ندارد .
2.شیطان پرستی دنیایی را ترسیم می کند که هیچ روزنه امیدی برای آن متصور نیست . به همین جهت شیطان پرستی را جهان تاریک نیز میگویند.
3.شیطان پرستی آنگونه که خود می گوید حقیقتی را جستجو می کند که در این جهان یافت نمی شود . خود کشی که از موارد رایج این آیین است ، توجیهی اینگونه دارد : اگر بپرسی چرا خودت را می کشی ؟ می گوید می خواهم به حقیقت برسم و حقیقت در این دنیا به دست نمی آید . پیامبر عزیز اسلام (ص) عبارتی دارد که می فرمایند : در آخر الزمان ، دنباله روها از نابخردان پیروی می کنند .
مذهب سازان عصر جدید بسیار زیرک هستند . آنان به این حقیقت رسیده اند که همیشه گروهی در دنیا وجود دارند که از هیچ گونه استقلال فکری برخوردار نیستند و متاسفانه این گروه کمتر به خردمندان تمایل دارند ، بلکه میل بیشترشان به کسانی است که هوی و هوس را سر لوحه کار خود قرار داده اند .
پروتکل های دانشوران یهود به صراحت به تربیت و آموزش افراد اشاره دارد ، می گوید :
تا زمانی که افراد جوامع مختلف مطابق الگو و انگاره های تربیتی ما دوباره تربیت نشوند ، نمی توانیم برنامه هایمان را در این گونه جوامع مطابق با روشی کلی و یکسان پیاده کنیم . اما اگر برنامه ها را محتاطانه و توام با آموزش آغاز کنیم می توانیم در کمتر از یک دهه منش و خلق و خوی سر سخت ترین افراد را تغییر داده و آنها را مانند افرادی که از پیش مطیع ساخته ایم به زیر سلطه خویش در آوریم .
4. به شیطان پرست تفهیم می کنند که دنیای شیطان پرستی زندگی در میان لجن است و هیچ وقت نمی شود در لجن زندگی کرد و به لجن آلوده نشد و هیچ چاره ای برای پاک شدن نیست جز مردن و رهایی از این دنیا .
5. به شیطان پرست می فهمانند زندگی در این دنیا بر پایه دروغ است و همه باورهای مردم بر پایه همین دروغ شکل گرفته است ، همه عادت کرده اند دروغ بگویند ، لذا اگر حرف راست هم بزنید کسی آن را باور نمی کند.
6. شیطان پرستی آیینی است که همه چیز را منفی ارائه می دهد . آدم شیطان پرست عمر شب را بلند می داند . او حتی خورشید را مانع از تابش نور می پندارد . آنان همه چیز را منفی می خواهند ، اگر به باغ سیب بروند همه سیب ها را کال می بینند و اگر به تئاتر بروند همه بازیگر ها را لال می پندارند. به شیطان پرست می گویند چشمهایت را باز کن ، فقط ببین . مغزت را ببند ، فکر نکن . نقش تو ، نقش تماشا چی تئاتر در این دنیاست . آدم وقتی در دام ابلیس هایی که طراح و مدیران اجرایی احکام شیطان پرستی اند قرار می گیرد ، به مثابه مواد خامی خواهد بود که هر شکلی را اراده کنند ، از او می سازند. پروتکلهای دانشوران صهیونیسم جهت دادن به فکر و اندیشه مردم غیر یهودی را به کمک سخن پردازی و تئوریهای وسوسه انگیز ، کار متخصصان و مدیران یهودی می داند. آنان آنچنان به تبدیل آدمها می پردازند که بسیاری از افراد از اینکه موجود دیگری شده اند که خودشان نیستند ، خبر دار نمی شوند. حتی آنانی که فکر می کنند مدیر و طراح و برنامه ریز حداقل بخشی از شیطان پرستها هستند ، تنها عاملی ناچیز و بی مقدارند که کورکورانه در خدمت ابلیس بزرگ قرار گرفته اند.
7. راهی که برای شیطان پرست ترسیم می کنند معجونی است که هر آدم گرفتاری را به وحشی گری و نفرت سوق می دهد. اولا راه نیست ، کوره راه است. مسیری است که به هیچ جا راه ندارد. بن بست است. رسما اعلام می کنند ما به مقصد نمی رسیم. برای شیطان پرست تفهیم می کنند جاده ای که در آن قرار دارد پر از خط کشی های در هم و بر هم است. و او در یافتن راه خروج تا سر حد جنون و دیوانگی پیش می رود و سر انجام مطمئن می شود راه بازگشتی وجود ندارد.
8. احیاء اخلاق مصیبت بار قوم لوط امروز از طریق گروههای شیطان پرست و وابسطه به آن ترویج می شود. پیشرفت هم جنس خواهی باور کردنی نیست. حمایت مقامات ارشد کلیسای انگلیس ، پارلمان اتحادیه اروپایی ، انجمن اطلاعات جنسی و انجمن آموزش و پرورش ایالات متحده ... ننگ آور است. امروز دیگر صلیب های وارونه ، ستاره پنج پر ، خفاش ، صورتهای نقاشی شده ، ماسک های حیوانات درنده ی شاخ دار ، برهنه پوشی ... تنها نشانه ها و سمبل های شیطان پرستی نیست. عمده ترین نشانه شیطان پرستی را در تجاوز و قتل به ویژه در تجاوز به کودکان و نوجوانان به همراه قتل آنان باید دید. مدتی پیش روزنامه های آمریکا نوشتند جمعی شیطان پرست دستگیر شدند که نوجوانان و حتی کودکان را وحشیانه مورد تجاوز قرار داده و با ساتور تکه تکه می کرده اند. استفاده افراطی از مشروبات الکلی ، مواد مخدر ، قرص های روان گردان و انرژی زا ، استفاده و استعمال آلات مصنوعی ، خوردن و آشامیدن ادرار و مدفوع ... معجونی از بیماری های روحی ، روانی و جسمی بخصوص بیماری های عفونی و ایدز را برای شیطان پرست ها به ارمغان آورده است. ایدز شایع ترین بیماری نزد شیطان پرستان است. و 75 در صد عامل آلودگی شش هزار نفری که روزانه مبتلا به این درد بی درمان می شوند انتقال از طریق تماس جنسی است.
9. توصیه ای که شیطان پرست ها ناگزیر به انجام آنند. شنیدن آهنگ های تند همراه با خشونت است. که وحشت و نفرت را با خود دارد. آنان موظفند همیشه خشم و نفرت خود را نسبت به مسیح و سایر مقدسات اعلام کنند. خود را بی خانمانی بیابانگرد بپندارند که از عشق و محبت متنفرند. آنان خوانندگان بسیار خشنی ، که در صدایشان می توان غرش حیوانات وحشی را شنید ، سمبل قدرت شیطان پرستی می دانند. که کمبود و نیاز خود را با خشونت زیاد رفع می کنند. اهانت به ادیان به عنوان آزادی بیان در تصنیف های خوانندگان شیطان پرست ترویج و تبلیغ می شود. اکنون موسیقی بی ریشه جاز که از موسیقی
Yidish یهودیان گرفته شده در همه زوایای ذهن جوان آمریکایی و ... رخنه کرده ، به طوری که مایکل جکسون یهودی را از تمام مقدسین کلیسا بر تر می دانند. روزی گروه بیتل ها از سر مزاح اعلام کرده بود که از خدا نیز معروف تر است و امروز گروه های موسیقی شیطان پرست عملا پرچم جنگ با خدا را بر افراشته اند.
10. دوست جوان من بداند:
بنیانگزار فرقه شیطان پرستی یک یهودی از خاندان لوی به نام آنتوان لوی است و در کلیسای شیطان آنتوان لوی ، مناسک جنسی جایگاه خاصی دارد. همان رقص ها و کار های جنسی که به وسیله فرانکسیست ها ، به طور مخفی انجام می شد ، امروز از طریق گروه های شیطان پرست مثل متالیکا در سطح عموم رواج داده می شود. صنعت سکس و بازرگانی تن که در ردیف سود آورترین تجارت های جهان است به همراه صنایع مشروب سازی ، قاچاق مواد مخدر ، قمار و صنعت سینما در انحصار یهود است. شبکه وسیعی از کلوبهای شبانه و فاحشه خانه ها توسط ویلیام ساموئل رزنبرگ ، مشهور به بیلی رز ، که از یهودیان مهاجر به آمریکا است ، تاسیس شد. غول صنایع مشروب سازی ، یهودی مهاجر ، ساموئل برنفمن است. که امروزه دفتر مرکزی کمپانی مشروبات الکلی برونفمن ها ، به نام سیگرام در نیویورک است و در 120 کشور جهان شعبه دارد و فروش سالانه آن بیش از یک میلیارد دلار است.
سلطان دنیای پنهان شخصی است یهودی ، به نام روچیلد ، که بزرگترین امپراطوری قمار را در ایالات متحده ایجاد کرد او در قاچاق مشروبات الکلی و مواد مخدر ، سرمایه گزاری عظیمی نمود.
اولین فیلم تاریخ سینما که در آن حریم اخلاق شکسته شد ، ماه آبی است نام دارد که توسط یک یهودی به نام اتوپرمینگر بسال 1953 کارگردانی شد و برای اولین بار واژه هایی مانند ، آبستن و باکره را بکاربرد. سه سال بعد همین کارگردان یهودی فیلم مردی با دست های طلایی را عرضه کرد و یک تابوی اخلاقی دیگر را شکست. او برای اولین بار به نمایش اعتیاد به هرویین پرداخت. پرمینگر در فیلم بعدی اش که در سال 1959 ساخته شد برای نخستین مرتبه ، صحنه تجاوز جنسی را به نمایش درآورد. انسانیت زدایی ، هدف اصلی همه فیلم های این کارگردان یهودی بوده است. و اینک شیطان پرستی با اسطوره سازی و با ارائه مطالب گمراه کننده و پورنوگرافیک سعی در تحقیر جوانان و برده داری نوین دارد.



+ نوشته شده در شنبه 89/8/15ساعت 10:19 صبح توسط محمد جواد عابدپور |
گستره شیطان پرستی ( )

متال موسیقی اعتراض

دانشی که در راستای اهداف فراماسونی و توسط بهترین دانشمندان وابسته به این تشکیلات و حمایت های مالی بی پایان تولید می شد، نارضایتی از وضعیت تمدن لیبرال - سرمایه داری را به خوبی پیش بینی کرده بود و بر اساس نظریات تولید شده در این مجموعه ها مطالعات عصر آکواریوس به سفارش موسسه تاویستاک و سرپرستی «ویلیس هارمون» آغاز شد.(1) عصر آکواریوس شرایطی را ایجاد می کرد که سازمان های سری می توانستند آمال و آرزو های خود را در وضعیت آشوبناک و بحرانی بر مردم تحمی ل کنند.(2) از این رو با راه انداختن شورش های خیابانی توسط دانشجویان و استفاده از موسیقی راک-متال، تبلیغات و رسانه های فراگیر نقشه های خود را اجرا کردند.
در دهه 1950 موسیقی «بلوز» که نغمه های آفریقایی را به اجرا می گذاشت طرفداران زیادی پیدا کرد. در همان سال ها، «الویس پریس» با ترکیب «بلوز» و موسیقی مردم پسند (پاپ) سبک «راک اندرول» را ابداع کرد. این موسیقی تا حدودی تند و خشن بود و در دهه 1960 به دنبال اعتراضات فراگیر دانشجویان در آمریکا و اروپا به طور خاص مورد استفاده جوانان قرار گرفت و سبک موسیقی خشنتری به نام «هویمتال» از دل آن بیرون آمد.
موسیقی متال به دانشجویان معترض عرضه شد و مورد استقبال گسترده قرار گرفت. به جهت برخی از ویژگی های روانشناختی، اقتصادی و اجتماعی، دانشجویان بهترین عامل تابع برای پیشبرد یک ایدئولوژی هستند.(3) و در طرح عصر آکواریوس نقش اول روی صحنه برای آن ها نوشته شد. جوانان دهه 1960 کسانی بودند که دوران کودکی خود را با تحمل پیامد های ناگوار جنگ ج هانی دوم از سر گذرانده بودند و از کاستی ها و ناکامی های تمدن سرمایه داری رنج می بردند.
این حرکت که در ابتدا از آمریکا و برای اعتراض به جنگ ویتنام آغاز شد و سپس اروپا را در بر گرفت، آرمان های بسیار خوبی داشت ولی از شیوه های درستی استفاده نمی کرد. آرمان های آن ها که در شعار هایشان منعکس بود عبارت بودند از:
ضد جنگ: «محبت بورزیم، جنگ نکنیم»،
بهبود روابط انسانی: «به هم عشق بورزیم»، اعتدال در مسائل اخلاقی «دانشگاه نقش خود را در احیا و جانبخشی به انرژی های فکری و اخلاقی مورد نیاز جامعه تشخیص نمی دهد».،
انتقاد به سیاست: «زنده باد دموکراسی مستقیم»،
معنویت خواهی: «هر روز در زندگی خود سفر کنید» و ...(4)
اما خود این جنبش بر خلاف شعار ها و آرمان هایش از خشونت و شیوه های غیر اخلاقی استفاده می کرد. این گزینش نادرست روش ها به عوامل ایجاد و هدایت این جنبش ها مربوط می شد.(5) تا به این ترتیب هم آرمان ها و ارزش های متعالی انسانی را ضایع و بی آبرو کنند و هم با تشدید و ناهنجار کردن بحران ایجاد شده برای جهت دهی به افکار عمومی بهره جویند.
در جنبش های دانشجویی دهه شصت و از آن به بعد موسیقی متال به عنوان موسیقی اعتراض مورد استقبال جوانان قرار گرفت. شاخصه هویمتال استفاده از گیتار الکتریکی بود و خشونت هر چه بیشتر در اجرا و بی ادبی در مضامی ن را به نمایش می گذاشت. اولین گروه های سبک متال «فرانک زاپا»، «کیْنکْس» و «بلک سبث» هستند، که از نیمه دهه 1960کار خود را آغاز کردند. بعد از آن از هر گوشه گروهی کوچک و پنج، شش نفره سر بلند کرد و موج تازه در دنیای موسیقی فراگیر شد.
در سال های اول پیدایش این جنبش ها و استفاده از موسیقی متال، در واقع آرمان ها و ارزش های والای انسانی که می توانست به فروپاشی نظام سلطه گر سرمایه داری و فریب بزرگ لیبرال - دموکراسی برسد، کاملاً زشت جلوه داده شد و این شعار ها و آرمان ها با حماقت، ناپختگی، شورش و خشونت همراه گردید. در آن سال ها تقریباً تمامی اشعار و ترانه های آن دارای خمی ر مایه اعتراض آمی ز بر ضد جنگ و عشرت طلبی و سلطه سیاسی- اجتماعی بود. ترانه ها برایمبارزه با مدرنیته مصنوعی و سلطه تجاری، و بیان رنج های جوامع در ج هان سوم سروده می شد. قسمتی از اشعار هم مربوط به مسائل معنوی و نکاتی برای بیدار کردن ضمی ر درونی انسان ها بود.(6)
دست های پن هانی که این نمایش را هدایت می کردند، از نیمه دهه 1970 به بعد هدف دوم، یعنی جهت دهی به افکار ملت ها در شرایط ناامن و بحرانی را دنبال کردند. آنچه باعث م هار این بحرا ن ها شد، طرح ایده شیطان پرستیبود، که به سرچشمه خلاقیت هنری و م هار انرژی جوانان و بازگشت آرامش به جامعه تبدیل گشت. البته ظرفیت های موسیقی متال برای رفتن به سمت شیطانگرایی را نباید ندیده گرفت. اعتراض به ن هاد های اجتماعی و برهم زدن نظم، ابراز خشونت و کلمات رکیک در ترانه ها و از همه مهمتر ا هانت به مقدسات؛ که شاید علت آن حمایت کلیسا از حکومت ها بود. زیرا در تفکر مسیحی خداوند دین را به کلیسا سپرده و حکومت را به قیصر و از این رو دولت و حکومت نوعی تقدس دارد و بنابه روش مسیح باید رنج را پذیرفت و اعتراض نکرد. با این تعالیم کلیسا، جوانان حق داشتند که زیر بار آن نروند، اما ا هانت به مقدسات آن ها را در برابر شیطانپرستی نفوذ پذیر کرد.
در آن سال ها که تازه رسانه های صوتی و تصویری ج هانگیر می شد، ستاره های هنری و سبک های تازه در موسیقی و سینما خواسته و ناخواسته مامور شدند که ارزش ها و اندیشه های نهفته شیطانی را در دنیا آشکار نموده و ترویج کنند. و صد البته این چیزی نبود که جوانان معترض و تحولخواه دهه شصت و یا هنرمندان سبک راک و متال می خواستند. این جهت گیری هایی بود که به طور حساب شده بر آن ها تحمی ل می شد و خودشان آن را به صورت بهترین راه و یا شاید تن ها راه دستیابی به اهداف، انتخاب می کردند. انتخابی ناگزیر و آزادی در رفتن به تن ها راه ممکن!
شبکه های تلوزیونی و مطبوعات که در اختیار شرکت های سرمایه داری بودند و با آخرین دستاورد های پژوهشی در شاخه های علوم اجتماعی، علوم ارتباطات، روانشناسی و جنگ روانی هدایت می شدند، کار خود را برای استفاده از این جوانان در جهت ترویج افکار شیطانی آغاز کردند. در گام نخست کوشیدند تا آن ها را در هنجار های تمدن سرمایه داری جذب و هضم کنند و نیز تاثیر گذاری آن ها را بر جامعه افزایش دهند. از این رو پیشن هاد ضبط استودیویی را به این گروه ها دادند تا به واسطه آن بتوانند صدای خود را به گوش افراد بیشتری برسانند. اما این مساله یک پیامد مهم داشت و آن فروش بالای کاست ها و فیلم های گروه و در نتیجه شهرت و ثروت بود و این به معنای فاصله گرفتن از آرمان ها و جذب شدن به ارزش های نظام سرمایه داری بود. اولین گروه هایی که به موسیقی متال جنبه تجاری بخشیدند و آن را از دیسکو ها به استودیو کشاندند و ضبط حرفه ای و فروش رسمی را وارد این نوع موسیقی کردند، گروه های «کریم» و «جیمی هندریکس» بودند.
آخرین اقدام، تغییر هویت این گروه ها و ستاره هایی بود که به اندازهکافی مشهور و محبوب شده بودند. برای نمونه گروه بلک سبث به عنوان یک گروه موفق و آوانگارد، انگ شیطانی خورد. تن ها به این خاطر که با توطئه ای حساب شده افرادی با لباس های سیاه شیطانپرستی که در می همانی های فراماسونی از آن استفاده می شد و نماد هایی مثل صلیب برعکس یا ستاره پنج پر، که این هم از نماد های ماسونی است، در اجرا های آن ها حاضر می شدند و این صحنه در تصاویری که از برنامه های این گروه می گرفتند، برجسته می شد و در رسانه ها و مطبوعات بازتاب گسترده می یافت.
به دنبال این تبلیغات دروغین مبنی بر شیطانی جلوه دادن گروه بلک سبث و بعد ها سایر گروه های متال، خواننده این گروه «مایکل آزبورن» معروف به «اُزی» در مصاحبه ای در سال1976 اعلام کرد، «ما یک گروه موسیقی هویمتال هستیم و من و بچه ها هرگز به دنبال تفکرات شیطانی نرفته ایم. من فردی مذهبی نیستم اما به آفریننده ام ایمان داردم. بلک سبث هرگز گروهی شیطان پرست نبوده است و من از دیدن بعضی از طرفدارانمان که با لباس های سیاه و صورت های رنگ شده و شمعی در دست در سالن کنسرت حضور پیدا می کنند واقعاً می ترسم... ما واقعاً آن گونه که آن ها می خواهند نیستیم بلکه فقط معترضیم».(7)
در اواخر دهه هفتاد این تبلیغات موثر واقع شد و گروه های دیگر که دیدند بازار شیطان گرایی داغ است و راه رسیدن به شهرت و ثروت از آن می گذرد، داوطلبانه شیطان پرستی را برگزیدند. در آغاز پذیرش هویت شیطانی از سوی این گروه ها به استفاده از نماد ها، سبک، ادبیات و فضای شیطانی محدود می شد، که برای نمونه می توان به گروه های «متالیکا»، «منووار» و «رولینگ استون» و حتی خود گروه «بلکسبث» اشاره کرد که به سبک های اسپیدمتال، ترشمتال و پاورمتال روی آوردند. بعد از آن به تدریج گروه ها و افرادی پیدا شدند که آشکارا از شیطان پرستی و حتی حلول شیطان در خودشان سخن گفتند. این روند به پیدایش سبک های بلک متال، دث متال و متال صنعتی کشیده شد و گروه هایی مثل «گروه مرلین منسون»، «دیساید» و «امپرور» به وجود آمدند. و آنتوان لاوی نویسنده انجیل شیطان، مرلین منسون را واعظ اعظم کلیسای شیطان معرفی کرد.
در این موسیقی از داد و فریاد و صدای بلند سیستم های پیشرفته صوتی استفاده می شود، ریتم تند و آشفتگی ملودی ها در این سبک که با ذهن و زندگی آشفته انسان امروز همنوایی دارد، قدرت تفکر، تشخیص و تصمی مگیری را کاهش می دهد. آزمایش ها نشان داده اند که حتی موش ها در مسیر های مارپیچی آزمایشگاهی وقتی صدای موسیقی راک و متال پخش می شود، توانایی تشخیص مسیر و حرکت را از دست می دهند. حالا تصور کنید که چنین موسیقی مخربی در کنسرت هایش حدود زمانی معمول برای یک کنسرت را می شکند و برای نمونه کنسرتی با نام «آنقدر می نوازم تا بمی رید(
I ll Play Till You Bleed)» سه ساعت اجرا می شود. با این وصف چه مقدار از قدرت تفکر، تشخیص و اراده شخص باقی می ماند که بتواند اعتراضی موثر انجام دهد.
همچنین همراه شنیدن این موسیقی معمولاً از دارو های روانگردان استفاده می شود که به طور مضاعفی قدرت تفکر و اراده را می کاهد. فرمول قرص هایی نظیر ال.اس.دی، و موادی مثل ماری جوانا در مرکز داروسازی «ساندوز» سویس توسط شیمی دان برجسته ای به نام «آلبرت هُفمَن» و با تامی ن مالی بانک «اس.سی. واربرگ» تولید شد و برای اولین بار توسط فیلسوف معروف «آلدوس هاکسلی» معرفی گردید.(8) و گروه های راک و متال موفقترین ترویج دهندگان آن در دنیا هستند. موسسه تحقیقاتی ساندوز و بانک واربرگ شریکان موسسه پژوهشی استانفورد هستند که در پروژه «دگرگون سازی تصورات آدمی » به صورت بخشی از طرح کلان عصر آکواریوس، برنامه ساختن گروه های راک، متال و جهت دهی شیطانی به آن ها را آماده کردند.(9) البته در پروژه تسخیر افکار و احساسات نباید نقش ورزش قهرمانی به صورتی که امروزه در دنیا دنبال می شود و کارکردی که برای سرگرم سازی مردم و تحکیم شالوده های سلطه گری دارد، از نظر دور بماند.(10)
در اواخر دهه 1970و اوایل دهه 1980 که موسیقی متال از مسیر خود منحرف شده و از آرمان هایش فاصله گرفته بود، هنوز عملیات خنثی سازی ارزش های انسانی در سناریوی دگرگون سازی تصورات آدمی پایان نیافته بود، از این رو جنبش پانک موج تازه ای افکند و به متال رونقی نو بخشید. پانک ها به آرمان ها برگشته بودند و برای اعتراض به تجملگرایی، مصرف زدگی، سرمایه داری، بیعدالتی و فاصله طبقاتی از زباله ها کفش و لباس پیدا می کردند و می پوشیدند. ظاهر ژولیده، لباس های پاره و بوی لجن ویژگی آن ها بود. اما توانستند با شور و هیجان، شعار های آرمانی که مردم تشنه آن بودند و نیز پوشش تبلیغاتی فوق العاده جایگاه چشمگیری در فرهنگ جوانان پیدا کنند.
اما داستان پانک نیز به سرانجام نرسید. پس از مدتی، لباس های پاره و نامرتب که نماد فقر و بی عدالتی بود از سوی شرکت های سرمایه داری که روی تبلیغات آن ها سرمایه گذاری کرده بودند، به صورت مدل روز به تولید انبوه رسید و به قیمت گزاف در بهترین بوتیک های نیویورک، لندن، پاریس، بن و سایر شهر های دنیا به فروش رسید. حتی ادکلن های گران قیمتی با بوی نامطبوع تولید و توزیع شد. به این ترتیب بازی با افکار، هیجانات و ارزش های مردم به صورت یک بازی برای محافل سری قدرت های پشت پرده در آمد. و آن ها دیدند که می توانند به راحتی به افکار و ارزش های مردم جهت بدهند. از این جا بود که با اطمی نان به ترویج علنیتر اندیشه ها و آرمان های شیطانی پرداختند.
موسیقی تند، فریاد، خشونت نمایشی و گاهی واقعی (چنانکه سید ویشس، خواننده گروه سکس پیستولز از گروه های موفق پانک همسر خود را کشت و شب بعد دست به خودکشی زد) در کنار رفتار ناهنجار جنسی و استفاده از مواد مخدر و روانگردان و به بازی گرفتن شعار ها و آرمان های تحول آفرین، تمام نیروی فکری و جسمی جوانان را به تباهی کشید و قدرت ایستادگی و اعتراض موثر و تفکر تحولساز را از آن ها گرفت. شیطانیتر از همه اینکه نه تن ها برای این ویرانگری هزینه ای نکردند، بلکه از آن برای خود منابع ثروت آفرین ساختند. فروش فیلم ها، در آمد های حاصل از برنامه های رسانه ای، تولید پوشاک و لوازم آرایشی و زینتی که با نماد ها و الیمان های گروه های معروف تولید می شد، سرمایه دار های پشت صحنه را از ستاره های روی صحنه ثروتمندتر کرد.
مناسب است که به نمونه هایی از ترانه های متال که با ابراز خشونت، فریاد و نعره های دلخراش و صدای بلند خوانده می شود توجه کنیم.
گروه «منووا» در کاست «سلاطین فلزی» ترانه «فریاد بزنید و بکشید "
Haill and kill))
«...فریاد بزنید، فریاد بزنید، فریاد بزنید و بکشید، فریا بزنید و بکشید
فریاد بزنید، فریاد بزنید، فریاد بزنید و بکشید، فریا بزنید و بکشید
پدرم گرگ بود
من از خویشاوندان مقتول هستم
سوگند خورده ام تا دوباره برخیزم
راهی، مجازات و رنج را با خود خواهم آورد
چکش نفرت، پیمان ماست
قدرت و حکومت با اراده به دست خواهد آمد
با فریاد و کشتن
فریاد بزنید، فریاد بزنید، فریاد بزنید و بکشید، فریا بزنید و بکشید
فریاد بزنید، فریاد بزنید، فریاد بزنید و بکشید، فریا بزنید و بکشید
گوشتشان را بدرید
قلبشان را بسوزانید
بر چشم هایشان خنجر بزنید
به زن هایشان توهین کنید در حالی که می گریند...» (11)
ترانه نفرت
Hatred از آلبوم سوار بر شکوه 1983
«...من شیطان را تسخیر می کنم، بگذار شیطان نام مرا بداند
پیش بیا، بیا تا با مجازاتی مخوف روبرو شوی
من نحس هستم کسی که نمی می رد
من آتش هستم، درونم نفرت می سوزد
نفرت قدرت من است، زجر و مجازات نفرت، نفرت
با قلبی آکنده از نفرت که خونی تیره در سرتاسر رگ هایش جریان دارد
استخوان هایت را خرد می کنم، صورتت را له می کنم
گوشتت را می درم جسمت را نابود می کنم...» (12)
نمونه دیگری از گروه متالیکا خواندنی است. اشعار این گروه توسط خواننده آن جیمز هتفیلد سروده می شد. «جیمز» یک فرد دائم الخمر است که به نوشته «مجله موسیقی قرن بیستم» یک شیطان واقعی با تمایلات منحرف جنسی و یک مصرفکننده پروپا قرص L.S.Dبه حساب می آید. «هتفیلد» چندبار به ات هام جریحه دار کردن عفت عمومی ، به زندان رفته است. (البته در نظر داشته باشید که جریحه دار کردن عفت عمومی ! در آمریکا واقعاً کار مشکلی است!) جیمز، نوازنده گیتار که به کندن دست و پای حیوانات کوچک نظیر گربه و سنجاب در هنگام اجرای کنسرت، شهرت دارد یک بار به جرم قتل شبه عمد نیز محاکمه شده است.
«... گوشکن، من یک جنازه ام. جنازه ای بیجان
شیطان گرفته است، گرفته است باج اش را
و خالی می کند بر سر ما
من به دام افتاده ام. افتاده ام به دام طلسمش
امشب من می روم؛ من می روم؛ من می روم به جهنم
... نعره بکش مانند یک گرگ
و جادوگری در را به رویت خواهد گشود
بیا به جمع جادوگران و بدل شو به فرزند شیطان
... می دانی یگانه لذتم اکنون، هست شنیدن صدای گریه تو
عشق می ورزم به تماشای مردن تو
و منم اولین تماشاگر تشییع جنازه ات...
باید بدرود گویی، چرا که من خواهم خورد ذهن ات را... (13)
«...همه اش در دستانم. له اش کن، خُردش کن.
نگاهش دار عزیزم نگاهش دار خفه شو حالا از من متنفر شو
... فقط می گذارم نفس بکشی. هوای من را که تو دریافت می کنی
بعد می بینم که آیا می گذارم مرا دوست داشته باشی
بُکش بکش بُکش بُکش بُکش.... »(14)
شیطان گرایی در موسیقی راک و متال به تدریج خود را آشکار کرد و آوای خود را به ج هان رساند. و بسیاری از گوش ها را تسخیر خود کرد و از این راه به قلب ها راه یافت. امروز موسیقی متال و راک از اتاق خواب تا سالن های ورزشی تمام شهر های دنیا به گوش می رسد و شما گمان نکنید که مثلاً مکه، کربلا، قم یا مشهد از این حضور کثیف پاک مانده است. این مرحله بالایی از آشکاری نفوذ شیطان در زندگی انسان امروز است؛ که مردم دانسته یا ندانسته با افکار و رفتار و گفتار و صدای شیطان همراه شده و سهم زیادی از زندگی خود را به او اختصاص داده اند.
در سال های اخیر برگزاری جشنواره های متعددی نظیر «ووداستاک» و «اوزی فست» برای موسیقی متال برگزار می شود و بعضی از شاخه های متال مثل «آلترناتیو متال» جشنواره های خاص دارند. گذشته از این ها به منظور شناسایی استعداد ها و ادامه روند ستاره سازی و بازی ستاره های موسیقی جشنواره گروه های زیرزمی نی از سال 2000 پایه گذاری شده که باعث جذب هر چه بیشتر جوانان به موسیقی شیطانی و شکل گیری این قبیل گروه ها در تمام کشور های دنیا شده است.
ایجاد گروه های بومی در کشور های مختلف برای نمونه گروه های بلکمتال هلند، بلکمتال نروژ، گروه های «لودنس»، «آنگرا» و «راپسودی» در ژاپن، گروه های «یوپی»، «هد هانتر» و «کای هانسن لد» در آلمان و باز سازیگروه «قاتل خدا(
Deicide)» و گروه های دیگر در ایران، محصول این جشنواره ها و شور و هیجانی است که بین جوانان ج هان به راه انداخته اند. و نیرویی را که می تواند به تغییر تمدن و سبک زندگی ظالمانه روزگارما و تحول در تاریخ منجر شود، در جهت تثبیت سلطه خود و حفظ وضع موجود بکار گرفته اند. و به طور تحسین انگیز و طنزآمی ز از جوانان ناراضی و سرکش رادیکالیسم محافظه کار درست کرده اند!

هالیوود ارژنگ شیطان پرستی

اگر در روزگاران گذشته مانی از سرزمی ن یهودیان (بابل) برخواست و با کتاب مقدس مصور خود ایمان به منبع نیروی شر را به حوزه اندیشه های معنوی در ج هان وارد کرد. امروز از هنر تصویرگری متحرک برای ترویج شرارت و شیطان گرایی استفاده می شود. سینما جذابترین و فراگیرترین هنری است که بیش از موسیقی افراد بشر از آن اثر می پذیرند و پیام آن بسیار روشنتر و نافذتر از موسیقی است.
امروزه مجموعه شرکت های فیلم سازی آمریکا که با نام افسانه ای هالیوود شناخته می شوند،(15) با سرمایه های بیپایان و کارشناسان خبره در علوم هنری، روانشناسی، فلسفه و غیره، پیام شیطان را به گوش ج هانیان می رسانند. نگاهی به فیلم های تولید شده در سه، چ هار دهه اخیر به خوبی نشان می دهد که پیام سینمای آمریکا برای انسان معاصر چیست.
رومن پولانسکی کارگردان یهودی در سال 1968 یعنی دقیقاً در سال اوج جنبش های دانشجویی با ساختن فیلم کودک رزماری تولد شیطان را اعلام کرد. صحنه پایانی این فیلم گهواره ای سیاه پوش است که صلیبی برعکس بالای آن آویخته شده و در سالن بزرگی قرار دارد که در آن جشنی برپاست. این جشن تولد کودکی است به نام «آدریان» که فرزند شیطان است و پدر او از جهنم آمده و نطفه خویش را در رحم یک زن جوان به نام رزماری قرار داده و او به طور ناخواسته فرزند شیطان را به دنیا آورده است. شوهر این زن جوان برای استفاده از نیروی شیطانی و رسیدن به شهرت و ثروت همسر خود را در اختیار شیطان قرار داده بود.
زن جوان که ناآگا هانه وارد جشن می شود و تا کنون نوزاد خود را ندیده است. با دیدن چهره فرزند که در فیلم نشان داده نمی شود، می هراسد و از پذیرش آن سر باز می زند. اما با تبریک ها و شادی افراد حاضر در آن مهیمانی که ظاهراً از تمام قاره های ج هان آنجا حضور دارند، کمکم نسبت به بچه محبت پیدا کرده و در پایان با لبخند و لالایی مادر بر سر گهواره، فیلم به پایان می رسد.
سی و یک سال بعد یعنی در سال 1999 همی ن کارگردان فیلمی به نام دروازه نهم می سازد و در آن نشان می دهد که شیطان به عنوان یک محبوب و معبود از سوی تمام مردم ج هان طلب می شود. این فیلم بیان می کند که راه دستیابیبه شیطان و بهرهمندی از حمایت و قدرت او نه فقط با شهوت گرایی ممکن است، چنانکه زنی به نام «لیانا» چنین می انگاشت و نه تن ها با دانش و شناخت آنطور که استاد دانشگاهی به نام «بالکان» گمان می کرد. نقش اول فیلم به نام «دین کروس» که یک محقق کتابشناس است و شخصیتی، حریص، فریبکار، پولپرست و هوس ران دارد و به طور کلی اهل علم و عمل یا شناخت و شهوت است، به شیطان می رسد و از دروازه نهم می گذرد. در این فیلم نشان داده می شود که شخصیت های فرهنگی در کشور های گوناگون درسدد ارتباط با شیطان هستند و در انجمن های سری نظیر انجمن مارنقره ای شرکت می کنند.
در فیلم دیگری به نام کنستانتین نشان داده می شود که شیطان بر این ج هان تسلط دارد و مرگ به دست اوست و در ده ها فیلم دیگر این مضامی ن که شیطان قدرتمند است و کامی ابی و خوشبختی را به بندگان و پیروانش می بخشد، تکرار شده و هنوز می شود. در سال 2008 فیلمی با نام گابریل ساخته شد، که همان جبرئیل به زبان عبری است. در این فیلم زمی ن طلسم شده و در ظلمت و تاریکی فرورفته است. خداوند گابریل را برای نجات انسان ها و خروج آن ها از تاریکیمی فرستد. گابریل در آغاز به جستجوی فرشتگانی که پیش از او فرستاده شده بودند می رود، اما می بیند که آن ها آلوده شده و رسالت آسمانی خویش را ر ها کرده اند.
تصمی م می گیرد که خود به مبارزه با شیطان و پایان دادن به تاریکی بپردازد. اما در ن هایت وقتی به کانون فرماندهیشیاطین می رسد می بیند یکی از فرشتگان که پیش از او به زمی ن آمده بود به نام سمائیل مرکز تمام شرارت هاست. بر اساس نگرش یهودی مسیحی که فرشتگان را به اجبار در خدمت خداوند می داند، سمائیل به گابریل می گوید من برای آزادی قیام کرده ام. تو برادر من هستی و من تو را دوست دارم، بیا تا باهم مبارزه کنیم. گابریل در پاسخ او بر وظیفه خود تاکید می کند و با سمائیل وارد مبارزه می شود. بعد از این که به هم آسیب می رسانند. سمائیل باقی مانده نیروی خود را به گابریل می دهد و از او می خواهد که راهش را ادامه دهد. در پایان فیلم گابریل رسالتش را واگذاشته و با خشم به سوی خدا صعود می کند تا مانع از تباهی سایر فرشتگان به دست خدا شود.
این تکرار ها که در بهترین قالب و با آخرین تکنیک های فیلمسازی و جلوه های ویژه تولید می شود، به تدریج اندیشه ها و انگیزه ها و هنجار های اجتماعی را تغییر خواهد داد. و اگر برنامه ای برای مواجهه با این حرکت و روشنگری مردم وجود نداشته باشد، دیری نخواهد گذشت که بسیاری از مردم که اتفاقاً اهل علم و هنر هستند، شیطانگ را خواهند شد.
سینما آخرین پرده برداری از تفکر شیطانی است که آشکارا و گیرا نقش پیامبری برای این دین خرافی را بازیمی کند. ما در دوره ای زندگی می کنیم که اسرار قرن های گذشته بدون ملاحظه فاش می شود. راز ها و نماد های انجمن های مخفی قرون وسطا و فراماسونری مدرن در عصر پست مدرن به نماد ها و الیمان های هنری تبدیل شده و در برابر چشم تمام مردم دنیا قرار گرفته است. و محرمانه ترین آیین های ماسونی در آخرین فیلم «استنلیکوبریک» به نام «
eyes wide shut» به نمایش گذاشته می شود. امروز شیطان به بخش عمده ای از منابع اقتصادی، کانون های فرهنگی و ن هاد ها و روابط سیاسی مسلط شده و بیپرده خود را نمایان ساخته و انسان ها را وامی دارد تا کاری را در برابر او انجام دهند، که خودش در برابر انسان نکرد و از فرمان پروردگارش سر باز زد.

نتیجه گیری

در این تحقیق نگاه حداکثری به شیطانپرستی ارائه شده است که شاید عده ای آن را برنتابند. اما این واقعیتی است که جریان داشته و به همی ن جهت تاریخ حیات بشر، تاریخ حیات طیبه که در ولایت الاهی تحقق می یابد نیست، بلکه تاریخ حیات دنیاست که در ولایت شیطان صورت بندی می شود.(16) شیطان تا این جای تاریخ با بشر همراه شد و به کمک شیاطین انس و نیروی فکر و اراده آن ها که در اختیارش قرار دادند،(17) مقدماتی را فراهم کرد و اکنون بیپرده پرستش خویش را از انسان می خواهد. شیطان بسیار ضعیف است و نیرنگ های او بسیار سست، اما به علت اینکه انسان با او همراه شده و در جهت خیر سستی ورزیده، این ضعف و سستی به تمام زندگی او شکل داده و وضعیتی غیر انسانی و نکبت بار پدید آورده است.
امروز روزی است که شیطان خود را بیپروا آشکار می کند و نام خویش را فریاد می زند و آدمی را به پرستش خود فرامی خواند. تا کنون برای شیطان نام آوازه اش اهمی تی نداشت و تن ها داشتن پیروانی جاهل و بندگانی تسلیم رضایت بخش بود، اما اکنون کبر شیطان پرده های تزویرش را کنار می زند و چهره کریه او را در زندگی رنج آور روزگار ما نمایان می سازد. و دقیقاً در این شرایط است که بیداری انسان و عزم او برای تحول تاریخ و جبران گذشته امی د می رود.
ناکامی ها و رنج های روزگار ما که هماهنگ با او هام و ارزش های شیطانی ساخته و پرداخته شده است، فرصتی برای بازگشت به خود و یافتن جوهره الاهی درون انسان است، حقیقتی که کشف آن تعارض وضع موجود با حقیقت عالم و آدم را به طور آزاردهنده ای فاش می سازد و اضطرار به دگرگونی، جامعه بشری را فرامی گیرد. در می انه آن کشف و این اضطرار است که الاهی ترین انسان می آید و کشتی نجات را به گرداب روزگار می اندازد.

 



+ نوشته شده در شنبه 89/8/15ساعت 10:18 صبح توسط محمد جواد عابدپور |
گستره شیطان پرستی (1) ( )

 ماند.

ایدئولوژی شیطان پرستی دو روند حرکت تکاملی و تحرک انکشافی را پشت سر گذاشته و امروز در اوج آشکاری و بی پروایی به دنیا عرضه میشود. حرکت تکاملی شیطان گرایی تا اواسط قرون وسطا و سپس تحرک انکشافی آن را از نیمه دوم قرون وسطا تا شیطانگرایی مدرن نشان می دهد. در این روند قوم بنی اسرائیل میراث بان شیطانگرایی است. از دورههای بدوی و باستان که در مصر و بابل و مناطق شمال آفریقا، جنوب غرب آسیا و جنوب شرق اروپا آواره بودند و از تمدنهای مختلف توجه و تجلیل از نیروهای شر، ستایش الاهه باروری و مادر- خدا را آموختند و فنون سحر و علوم جادویی و سایر علوم و فلسفه ها را به تدریج فراگرفتند و حدود قرن یازدهم تا سیزدهم که نظریه تجلی و سایر نگرشهای عرفانی از جهان اسلام توسط اعراب یهودی به گنجینه حکمت پنهان یهود منتقل شد. در این دوره یعنی مجموعه هزاره های باستان تا حدود هزاره اول مسیحیت که به اواسط قرون وسطا می رسد، حرکت تکاملی سنت شیطانی با محوریت خانواده های بزرگ و پر نفوذ یهودی سپری شد.
از حدود قرون دوازده و سیزده به تدریج تحرک انکشافی شیطان گرایی آغاز میشود که تا آغاز قرن بیست و یکم ادامه مییابد. در این دوره که شامل سده های پایانی قرون وسطا، دوران نوزایی و عصر روشنگری و دوره مدرن می شود، شاهد پردهبرداری و انکشاف نگرش ها و آیین های شیطانی هستیم. نخستین پرده برداری، ترویج و شیوع سحر و جادو در قرون یازده به بعد است که تا امروز به اوج خود می رسد. پرده دوم از قرن سیزدهم به بعد با علنیکردن عرفان یهود (کابالا/قبالا) آغاز میشود و امروز به اوج جلوه گری خود رسیده است. پرده سوم علمگرایی و روی آوریبه دانش در عصر رنسانس است، که با تکیه بر علوم سر و مبانی کابالا و در چهارچوب سنت یهودی - مسیحی رویکرد به دانش رقم می خورد. پرده چهارم، موسیقی شیطانی است که نمادها و آیینهای شیطانی را آشکارا به نام شیطان معرفی میکند. و پرده پنجم سینمای شیطانی است که ایدئولوژی شیطانگرایی را در سراسر جهان تبلیغ میکند. و پرده جادویی به ذهن جهانیان انداخته و همانند ساحران فرعون که ریسمانها را مارهای زنده و جنبنده نمایاندند، شیطان را مدبری قدرتمند مینماید. هر مرحله از این تحرک انکشافی و پرده برداری از سنت شیطانی را بررسی میکنیم.

علوم سری و جادوگری

سحر و جادو هیچگاه از میان جوامع بشری از بین نرفته است اما پس از دوره زندگی بدوی به ویژه در اروپا که فیلسوفان بزرگی در یونان پدید آمدند، کوشیدند رازهای جادو را با پرتو اندیشه و تفکر باز کنند و از آنجا بود که فلسفه غرب زاده شد. در حدود هزار سال بعد از پیدایش فلسفه در قرن چهارم میلادی با رسمیت یافتن مسحیت در اروپا سحر و جادو خیلی کمرنگ شد و نگرشها و باورهای دینی جای آن را گرفت. اما از سده یازدهم و دوازدهم موجی از گرایش به سحروجادو به خصوص در بین زنان گسترده شد. تا جایی که از سال 1298 سازمان تفتیش عقاید با سوزاندن زنان ساحره مبارزه خود را آغاز کرد.(1)
این روند همچنان ادامه داشت تا اینکه از 1330 تا 1375 یعنی حدود چهل و پنج سال در قرن چهاردهم، چهل و هشت محاکمه بزرگ جادوگران و کشتار آنها صورت گرفت.(2) و در سال 1563 قانون مجازات مرگ با دار در انگلستان تصویب شد.(3) و این کشتارها در قرن شانزدهم به اوج خود رسید و سپس روبه افول نهاد.
دقیقاً در قرن شانزدهم شاهد هستیم که آشکارا سحر و جادو به دربار کشورهای اروپایی راه مییابد. در آن دوره پادشاهان جادوگران را برای پیشگویی و مشاوره در امور استخدام کردند که معمولاً یهودی بودند. از جمله لورنز دومدیچی در خدمت هنری دوم پادشاه فرانسه بود و دختر او کاترین به همسری پادشاه در آمد. کاترین و پسرش شارل نهم «نسترا داموس» را به سمت پزشک، منجم، مشاور و پیشگوی خود گماشتند. غیر از او در دربار آنها غیب گویان و جادوگران فراوانی حضور داشتند.(4)
با افزایش نفوذ جادوگران در مقامات بالا و نیز جنایات و افراط کاری های کلیسا در برخورد با متهمین به جادوگری، دوره سهل گیری آغاز شد و به تدریج از شور اجرای قانون علیه جادوگری کاسته شد و این قوانین معطل ماند، تا اینکه در سال 1951 به دنبال لغو قانون جادوگری، جادوگران رسماً در مجامع عمومی، نشریات، کتابها و بعد رسانه های جمعی به ترویج عقاید خود پرداختند.
ابتدا کشیش ها یا رهبران فرقه های جادوی سفید روی صحنه آمدند و نیات و اهداف خیرخواهانه خود را اعلام کردند. ولی در کنار آن، فرقه های جادوی سیاه نیز فعالیت خود را توسعه دادند. در این شرایط مخالفت هایی با آنها صورت گرفت اما به جایی نرسید و جادوگران و ساحران همچنان به کارهای خود ادامه دادند و تنها کوشیدند که آشکارا عملی بر خلاف قانون انجام ندهند تا بتوانند به زندگی اجتماعی خود ادامه دهند.
در سالهای 1963 به بعد اخباری از اعمال جادویی نشر پیدا کرد که هیچ منعی برای جادوگران در پی نداشت. در کلیسای مخروبه سنت مری، گور برهم ریخته ای کشف شد. استخوانهای مرده را از قبر درآورده و در مراسم مخفیانه ای از آن استفاده کرده بودند. چنین گزارشاتی بی وقفه ادامه داشته و هر سال تعدادشان افزایش مییابد.(5) در اروپا و آمریکا قلب حیوانات را با خار سوراخ میکنند. تندیس های مستهجن مومی میسازند، در کلیساها به طرز شرم آوری به مقدسات توهین میشود. البته این کارهایی که سرو صدای آن بلند میشد معمولاً از سوی تازه کارها انجام میگرفت، و افراد حرفه ای ترجیح می دادند به عنوان مذهبی بیضرر، بلکه مفید در جامعه شناخته شوند.(6)
امروزه جادوی سیاه در پی لذت جسمانی، تضعیف جامعه و اخلاقیات و به انحراف کشاندن جوانان است. پیتر هاینینگ پس از این اظهار نظر توضیح می دهد: «کسانی که وابسته به چنین فرقی هستند به طور مرتب گرد هم جمع میشوند، و غالباً برای تمسخر آیین عشای ربانی مسیحی، مراسمی شیطانی برگزار میکنند و سپس به شرم آورترین شکل، مشغول شهوت رانی و هرزگی میشوند. با توهین به اماکن مقدس، گورستانها، به جامعه اهانت میکنند. کسانی را که به گروهشان نمی پیوندند با ارعاب و اخاذی به فساد میکشانند و بدون تردید در بسیاری از طبقات اجتماعی رخنه میکنند. از فعالیت هایشان گزارشات معدودی وجود دارد. کسانی که مایل به ترک گروه یا افشای رازهای فرقه باشند با خطری جدی مواجه میشوند».(7)
آنچه در این بین قابل توجه است اینکه این اعمال آغاز راه شیطانپرستی نیست، بلکه شیطانپرستان در ابتدا، نامی از شیطان نمی آورند و به صورت میهمانی، آیینهای سری برای علوم باطنی و حتی عرفان و معنویت و عناوینی از این دست، کار خود را آغاز می کنند و پس از جذب کامل فرد و آمادگی کافی و ایجاد شرایط مناسب، او را به دنیای اسرار خود میبرند، به طوری که دیگر راهی برای خروج نداشته باشد. زیرا برای شیطان نام و آوازه اش مهم نیست، بلکه داشتن پیروانی جاهل و بندگانی تسلیم، رضایت بخشتر و خواستنی تر است.

عرفان یهود(کابالا / قبالا)

گروهی از بنی اسرائیل همواره دنبال دانش و معرفت بوده اند. اما این حقیقت را از راه درست نمیجستند. زمانی سحر و جادو را علم می دانستند و با اهداف و نیات شوم از آن استفاده می کردند و بعد در قرون اولیه مسحیت با رویکرد به گنوسیزم برای ربوبیت شیطان و اصالت شرارت نظریه پردازی کردند. به قول تقی زاده اینها افرادی بودند که به طور کلی نسبت به دین یهود بیقید بودند.(8)و به راحتی تغییر دین می دادند و در دین جدیدشان هم بدعت گذاری و تغییر ایجاد میکردند. در تفکر گنوسی این جهان از آمیزش نور و ظلمت ایجاد شده است. این اندیشه در تعالیم مانی به اوج و تکامل رسید(9)و مانی در قرن سوم میلادی از بابل یعنی مهد یهودیان در آن زمان برخواست.(10)
عرفان یهود نخست از سنت های ساحری و بخشی از تعالیم انبیای گذشته تشکیل شد، و همواره میکوشید تضاد میان آنها را که در واقع تضاد کفر و توحید بود، حل کند. این مشکل در تفکر توحیدی فیلون و ثنویت گنوسی ادامه پیدا کرد و یهودیان سعی کردند که از آنها سنتزی درست کنند که توحیدگرایی فیلونی و ثنویت گنوسی را با هم داشته باشند.
راه حل نهایی این بود که معتقد شوند: بقای عالم وجود تنها به خاطر همین تضاد دائمی میان خیر و شر است. و چون عالم وجود یکی است پس خیر و شر در ملکوت به یکدیگر پیوسته اند. این تفکر که در دوره های بدوی و باستانی ریشه داشت به تدریج تئوریزه شد و در قرون وسطا ادامه یافت. «پل کاروس» در کتابش با نام «تاریخچه شیطان» مینویسد: «خداوند وجود مطلق است و با توجه به قدرت غایی او در فرمانروایی، خود، نه شر است و نه خیر، اما او خیر است و در شر است».(11) بدین سان پای شر به عالم الوهیت و توحید کشیده شد.
نگرش توحیدی و تعالیگرای فیلون باعث شده بود که واسطههایی را میان خدا و انسان تشخیص دهد که به نظر او «لوگوس» یا همان عقل یا کلمه بود.(12) این واسطه بعداً در اندیشه عارفان یهودی متعدد شد و نظریه سفیراها را به وجود آورد. و سفیراها به تجلیات خیر و شر خداوند تبدیل شد.
حیگائون در قرن 13 معتقد بود که سه نور پنهان ازلی وجود دارند و فراتر از تیررس درک انسان هستند. این نورها تابش و تجلی خداوند بر خود او و تشعشعی درونی است. بعدها کسانی همچون «داوید بن یهود احاسید» این نورها را به ده رساندند پس از این نورها سفیراها قرار دارند. سفیراها یا حجاب های نورانی پروردگار را تنها ظرف و مجرای نیت خداوند دانسته اند؛ هرچند که از او جدا نیستند.(13)
این ایدهها به خصوص در جریان آشنایی یهودیان با عرفان اسلامی و نظریه تجلیات اسماء الاهی در اندیشه عارفان مسلمان به شکل نهایی خود نزدیک شد. اولین کسی که عرفان اسلامی را به اطلاع یهودیان رساند «ابویوسف یعقوب بن اسحاق قرقسانی» در قرن دهم بود. او در عراق، کانون برخاستن شخصیتهای عرفانی مسلمان سکونت داشت. بعد از او در قرنهای دوازدهم و سیزدهم اسپانیا شاهد ترجمه آثار عرفانی عربی و شکل گیری عرفان اشراقی در یهود هستیم که به رهبری خاخام «اوراهام بن داوید» مشهور به «رَبَد» در پرووانس شکل گرفت. او به شریعت: هلاخا میپرداخت ولی تعالیم رمزآمیز او به پسرش «اسحاق نابینا» (حدود1235-1160) که پدر قبالا نامیده میشود، رسید.
اسحاق نابینا نظریه سفیراها را پرورش داد. (14) بر اساس اندیشههای اسحاق کور شخصی به نام موسی بن نحمان (1270-1194) که در دربار جیمز اول (از سرکردگان جنگهای صلیبی) نفوذ داشت، مبحث صدور سفیراها را دنبال کرد و کتابهای او تا قرن چهاردهم بسیار مورد توجه بود. (15)
در اواخر قرن سیزدهم کتاب زوهر که بازنگاری و توسعه یک کتاب قدیمی بود، توسط موسی لئونی عرضه شد. زوهر تفسیر عرفانی عهد عتیق است. توصیفات خداوند در کتاب مقدس و داستان پادشاهانی همچون داوود و سلیمان که دست و دامن خویش را به گناه آلودند،(16) خدا شناسی کابالایی را به مراحل جالبتری رساند. چنانکه در این دین «عارف حتی از پذیرفتن این که احساس متعالی شر هم در خداست، روی برنمیتابد».(17) تورات همواره داستان سرکشی قوم بنی اسرائیل و مجازات و عذاب خداوند و بعد توبه و هدایت و دوباره سرکشی بندگان و خشم خداست. و این سرکشی و عصیان دامن پیامبران را نیز می آلاید. گاهی خشم خدا چنان بالا میگیرد که پیامبرانش او را اندرز می دهند و آرام میسازند.
در جایی از کتاب مقدس میخوانیم که وقتی موسی به خلوت عبادت رفته بود و مردم گوساله پرست شدند، خداوند به موسی میگوید: «می دانم این قوم چقدر سرکش اند بگذار آتش خشم خود را بر ایشان شعله ور ساخته، همه را هلاک کنم. به جای آنها از تو قوم عظیمی به وجود خواهم آورد. ولی موسی از خداوند، خدای خود خواهش کرد که آنها را هلاک نکند و گفت خداوندا چرا بر قوم خود این گونه خشمگین شده ای؟ مگر با قدرت و معجزات عظیم خود آنها را از مصر بیرون نیاوردی؟ آیا میخواهی مصریها بگویند:خدا ایشان را فریب داد و از اینجا بیرون برد تا آنها را در کوه ها بکشد و از روی زمین محو کند؟...(18)
صفات خشم و سخط که از صفات برجسته یهوه در تورات است، در قبالا تاثیر بسزایی گذاشت، به طوری که در مراتب تجلی ذات یکتا سفیرایی که بازوی چپ تجلیات خداوند است و گورا (جبروت) نام دارد، منشا خشم و شرور شناخته میشود و «این جهانِ عاصیِ پلیدِ شر که جنبه تاریک هر چیز زنده را تشکیل میدهد و او را از درون تهدید می کند برای نویسنده کتاب زوهر جنبه بسیار سحرانگیز و جذابی دارد».(19) زیرا اینها نیز جلوه خداست و برای رسیدن به او باید خطا و گناه را نیز تجربه کرد.
در زوهر سفیراهای دهگانه به صورت مذکر و مونث معرفی میشوند. تجلیات مذکر حامل رحمت و خیر اند و تجلیات مونث حامل قهر و سطوت و بنابراین شر هستند. خداوند یگانگی مطلق است که خیر و شر و مذکر و مونت در آن متحد میشود. این قدرت نمادین توجیهگر آیینهای جنسی در عرفان یهود شد. که در بزرگان کابالا نظیر شبتای و یعقوب فرانک آشکار گردید.(20) بنابر نظریه نحمان که واژه آزیلوت را به کار میبرد،(21) هر بخش از سفیراهای خیر و شر و بلکه هر سفیرا جلوه ای از وحدانیت است و خیر و شر و مذکر و مونث دارد. با این توضیح «هر صفتی مرتبه ای خیالی را نشان می دهد که شامل صفت اقتدار و عدالت و سخط الاهی است و در آن تامل و درک عرفانی با سرچشمه شر در خداوند مرتبط میگردد».(22)
سفیراهای شر در عالم الاهی سیترا احرا نام دارند «یهودیان میتوانند با مراعات قوانین و توصیههای تورات به مهار کردن سیترا احرا کمک رسانند و توازن را در عالم حفظ کنند. این توازن یا هماهنگی همچنین لازم می آورد که برخیکارها به سود نیروهای ناپاکی انجام گیرند: گویا شر نوعی رشوه دینی میگیرد. به طور کلی گناهان اسرائیل نه تنها زندگی و نشاط به سیترا احرا میبخشند بلکه برای سمائیل نیز، که جنبه مذکر امور خبیثه است، امکان تسلط یافتن بر شخینا را، که جنبه مونث سفیراهای پاکی و قداست است، فراهم می آورند. آنگاه که چنین شد شخینا از شوهر حقیقی خود، تیفِرِت که جنبه مذکر سفیراهای نیک است، جدا می افتد».(23)
بر اساس آموزه سفیراها، آموزه دیگری به نام شِمیطاها در عرفان یهود تعریف میشود. شمیطاها یا ادوار تاریخ میگوید که سفیراهای گوناگون متناوباً بر جهان حکومت میکنند.(24) در دوره هایی سفیراهای خیر و در دوره هایی سفیراهای شر. از زمان ظهور حضرت مسیح تجلیات خیر در زمین به اوج خود خواهد رسید و تا پیش از آن اوج تجلیات شر است. دوره تجلیات شر را عصر آکواریوس مینامند که انعکاس سیترا احرا در زمین است. این دوره های گوناگون قوانین و تورات خاص خود را دارد. زوهر از این مضامین اباحه گرایانه سربسته سخن گفته است.(25) این تعالیم به طور سینه به سینه منتقل میشده و در محافل سری کابالاییمورد عمل قرار می گرفته است. مراسم بلک مس کاترین مدیچی در قرن شانزده، آیین سری جنسی شبتای و پیروانش که او را مسیح می دانستند در قرن هفده و آیین جنسی یعقوب فرانک در قرن هجده که از آن پس با شکل گیریفراماسونری سازماندهی شد؛ و سایر اعمال شبکه های سری مافیایی نمونه هایی از قوانین توراتی عصر آکواریوس است.
در کنار این انحرافات اخلاقی که در آیینهای شیطانی دیده میشود، انحرافات بینشی و اعتقادی بسیار خطرناکتر است. اسحاق لوریا در قرن شانزدهم که دوره فشار شدید بر یهودیان و اخراج آنها از اسپانیا بود، اندیشه مسیح گرایی را در قبالا تئوریزه کرد. آموزه «تیقون» به معنای تکمیل پروژه آخرالزمان و رسیدن هرچه زودتر مسیح و بازگشت یهودیان به اورشلیم(فلسطین) که از قبالای لوریایی بر آمد، شور ادعای مسیحایی را در یهودیان تیزتر کرد. از دل عرفان یهود تا کنون صدها مسیح و موعودِ مدعی به وجود آمده است.(26) این مسئله به قدری شایع شده و به خصوص دامنگیر زائران اورشلیم میشود، که دکتر یاییر بارال (
Yair Bar-El) رئیس بیمارستان روان پزشکی اورشلیم نام آن را «سندروم اورشلیم» گذاشته است.(27)
در طول تاریخ مدعیانی که دیگران را متقاعد کنند، در اثر تغییر دین از یهودیت به ادیان دیگر، همواره تحریفاتی را در ادیان دیگر رقم زده اند. از تحریف دین توحیدی زرتشت به ثنویت(28) که شاید در اثر نفوذ یهودیان در زمان کورش و بعد از آن روی داد(29) و نیز فرقه های گنوسی در قرون اولیه مسیحیت نظیر والنتاینیسم و مرقیون(30) تا مسلمان شدن شابتای و پاشیدن بذر مدعیان مهدویت و انحرافات اخلاقی در بین مسلمین که بعدها بابیت و بهائیت از آن برآمد(31) و مسیحی شدن یعقوب فرانک و ایجاد فرقه ای سری بین کاتولیک ها که بعدها در خدمت آرمانهای صهیونیسم قرار گرفت(32) همه و همه حاصل نگرشی است که شیطان را برادر خدای پسر و فرزند دوم خدای پدر می داند.
یا به بیان دیگر شیطان را تجلی یهوه دانسته و ریشه شر را در عالم الاهی می بیند.
از این روی شباتای صوی در سال 1666 ادعای مسیحایی و بعد خدایی میکند، سپس به اسلام رو می آورد و بعد از مدتی مسیحی میشود. و امروز در دایره المعارف یهود میخوانیم که او به قول «ناتان غزه ای» یک «خاطی قدیس» بود. زیرا هر جا که رفت شور و وجد عرفانی اش را که همراه با لاابالیگری و هوسرانیهای عجیب و غریب بود، گسترش می داد. که امروز این اعمال را در پارتیهای شیطان پرستی میبینیم. پس از او نیز در قرن هجدهم یعقوب فرانک با همان ادعاها در ابعاد گسترده و پلیدتری آیینهای شباتای را توسعه داد.(33) و امروز «مادونا» هرزه ای که شهرت جهانی دارد، کابالیست بودن خود را علنی کرده و به عنوان سفیر عرفان یهود معرفی میشود.

رنسانس و نهضت علمگرایی

معمولاً گفته میشود که رنسانس اروپا در اثر ارتباط اروپاییها با مسلمانان اتفاق افتاد. صد البته این مطلب صحیحی است اما تمام حقیقت نیست. واقعیت این است که انتقال دانش از جهان اسلام به غرب همراه با نوعی غربیشدن بود. یعنی این دانش در سنت یهودی - مسیحی دریافت شد و مبانی سکولاریستی و سیتنیستی در جنبش ساینتیسم تاثیر بسیار گذاشت. گذشته از این که تنها منبع رنسانس آثار و اندیشه های مسلمین نبود، بلکه بخش عمده ای از علوم و اندیشه ها از سوی یهودیان و به ویژه کابالیستها به سرکردگان رنسانس منتقل شد. قرن شانزدهم، قرن فراگیری زبان عبری بود.(34) به طوری که آن را کلید فهم کابالا و دست یابی به مخزن علوم می دانستند.
در قرن پانزدهم افرادی نظیر «پیکومیراندولا» به فراگیری زبان عبری پرداختند و استادان یهودی برای خود اختیار کردند.(35) او در صدها رساله کوشید تا زاویه دیگری را به روی افرادی بگشاید که فلسفه یونان و اندیشه های ارسطو را از دیدگاه قرون وسطا می دیدند. افراد دیگری نظیر «روشلن» و «پیستوریوس» این روند را ادامه دادند، در آن سالها کتاب «سفریصیرا» از کتب برجسته کابالا بارها تجدید چاپ شد و نهضتی از کابالیستهای مسیحی تاثیر خود را بر شکستن شالوده های فکری قرون وسطا گذاشت و روح عصیان، جستجو و راز پردازی و انسان مداری یهودی را که گاه انسان را برتر از خدا مینشاند، گسترش داد. در متون قبالایی میخوانیم: «ساحری بسیار خطرناک است. میتواند بر خدا سایه افکند. علیرغم آن، حاخام کانینا از انجام آن ابا نکرد. این برای آن بود که او از خدا خیلی برتر و بالاتر بود».(36)
این اندیشهها به ویژه از طرف یهودیانی که تحت فشار آن روزگار به مسیحیت رو می آوردند و در سدد یافتن موقعیت اجتماعی بودند، ترویج میشد. نه تنها اندیشه های عصر نوزایی و عصر خرد از سرچشمه های شیطان سیرآب میگشت، بلکه حمایتهای عینی و مادی برای ترویج این افکار نیز از سوی کانونهای مشکوک ثروت و قدرت تامین میشد. خانواده مدیچی که از ثروتمندان ایتالیا بودند از هنر رنسانس حمایت کردند و آن را در ساختن کلیساها نیز وارد میکردند.(37) همچنین افول اخلاق در آن دوران به ویژه در ایتالیا به خوبی نشان می دهد که چه ارزشهایی بر جامعه حاکم میشد و ارزشهای دینی و کلیسا رو به تباهی می رفت.
انسان عصر جدید به علم و خرد بازگشت اما آن را رویارویی با خداوند و در گرو روگردانی از دین و براساس همراهی با شیطان و فرمانبری از او می دید. اگر چه این حرکت به نام شیطان انجام نمیشد. زیرا برای شیطان نام و آوازه اش مهم نیست، بلکه داشتن پیروانی جاهل و بندگانی تسلیم، رضایت بخشتر و خواستنی تر است. دانش جدید که بر این مبانی ناپاک و شیطانی استوار شد در طول قرنهای بعد دستاوردهای خود را به صورت مرگبار و توطئه سازی نشان داد. دانشی که نه تنها رفاه و آسایش و شکوفایی را برای بشر به ارمغان نیاورد، بلکه باعث تخریب محیط زیست، آشفتگی روانی، جنگ، سستی روابط انسانی و خودباختگی انسان در برابر غلبه هوسناک تکنولوژی بر زندگی است. به همین دلیل تبار دانش جدید در عصر رنسانس بیش از اینکه به اندیشه های زندگی ساز و پاک اسلامی پیوند بخورد، به تفکرات شیطانی قبالایی مربوط می شود.

فراماسونری

تا پیش از رنسانس علم در انجمنهای سری گوناگون بود که ماهیت کابالایی داشتند و باهم همپیمان بودند. با علنی کردن دانش در رنسانس لازم بود انجمن های مخفی به طور مناسبی بازسازی شود تا نیروی دانش همچنان در قلمرو اهداف شیطانی باقی بماند. سازماندهی فراماسونری بعد از رنسانس در واقع حرکتی بود تا دانشمندان و نخبگان سیاسی و فرهنگی جهان را در لوای آرمان های کهن شیطانی جمع کنند.(38)
تاریخ نگاران فراماسون سابقه سازمان خود را به آدم علیه السلام می رسانند و حضرت موسی را استاد اعظم لژ مهاجران مصری در زمان فرعون معرفی میکنند. (39) اما واقعیت این است که در سال 1459 در شهر کاسل واقع در ایالت هِس آلمان سه کتاب از جمله یکی تحت عنوان «زفاف شیمیایی» انتشار یافت که روی جلد هر سه نام اسرار انگیز، افشاگر و مستعار «کریستین روزنکروتس» دیده میشد. این سه مجلد که میتوان آنها را بیان معتقدات شمرد در آغاز قرن هفدهم میلادی در شهر استراسبورگ فرانسه تجدید چاپ شد و در آنها اخوت مسیحی که از هرمیتیسم و کابالا غنا میگرفت، سخن گفته شده است. این مانیفستها دل شوره اصلاحات اجتماعی، فکری و مذهبی را کتمان نمیکردند و تعدادی از اندیشمندان آن روزگار را به ویژه در محافل علمی و فلسفی انگلیسی الهام بخشید که همین اندیشمندان در واقع بخشی از پایه گذاران فراماسونری به شمار می رفتند.(40)
«در اسکاتلند و پس از آن انگلستان خاندان استوارت (که از 1603تا1714 بر اسکاتلند و انگلستان حکومت راند) به پیروی از فرصتطلبیهای سیاسی خود توسعه این گروهها را مورد حمایت قرار داد»(41) و در ژوئن 1717 از جمع گروهها و لژهای پراکنده، گراند لژ انگلستان تشکیل شد و «آنتونی سایر» را به عنوان اولین استاد اعظم این سازمان مخفی برگزیدند.(42) و اولین اساسنامه آن به درخواست دوک «فیلیپ دو وارتون» استاد اعظم لژ بزرگ لندن در آن زمان، تدوین و در سال 1723 منتشر شد. این کد ماسونی با عنوان اساسنامه آندرسون شناخته شد زیرا توسط «جیمز آندرسون» تدوین گردید.(43) در این اساسنامه این اصول مطرح شده است:
اعتقاد به خدا که معمار بزرگ جهان است. جایگزین کردن ابزارساختمان سازان با واژههای فلسفی. سوگند حفظ اسرار. مراعات علائم شناسایی (واژهها، حرکات، لمس و مصافحه). مدارا با کلیه مذاهب اما ممانعت از ورود ملحدان، زنان و بردگان و نوکران به لژها. ابراز وفاداری به مقام سلطنت. برگزاری مراسم آموزش کارآموزان و آشنا کردن آنان با اطلاعات نمادین: امری که با ایجاد درجات کارآموزان و یاران همسنگر ارتباط دارد».(44)
در این جا خدا به عنوان معمار بزرگ جهان کاملاً تعریفی کابالایی دارد و به صورت منشا خلاق خیر و شر و با دو چهره شیطانی و مقدس شناخته میشود. در دهههای گذشته با استفاده نظریات جدید فیزیک کوآنتوم و نسبیت حوزه یکپارچه انرژی جهانی به عنوان شعور و قدرت مطلق جهان و معمار کائنات معرفی میشود.(45) این دیدگاه هم نیرویی را که در سحر و جادو از آن استفاده میشود، توجیه و تقدیس میکند و هم بر شالوده ای کاملاً مادی تعریفی نو از باورهای معنوی ارائه می دهد.
فراماسونها شخصی به نام «حیرام» که سازنده معبد سلیمان است(46)، پدر ماسونی می دانند. حیرام دو ستون اصلی برای معبد سلیمان بنا کرد که نام آنها را یاکین/جاکین و بوغز/بوعز گذشته اند. «ستونها را در رواق هیکل بر پا نمود و ستون سمت راست را برپا نموده نام آنرا یاکین نهاد و پس ستون سمت چپ را برپا نموده آنرا بوعز نامید».(47) این دو ستون معبد سلیمان که صهیونیستها در آرزوی باز سازی آن هستند، نماد اصلی فراماسونری است که در معابد ماسونی طراحی میشود. لازم به ذکر است که از نظر آنها جناب سلیمان نماد ارتباط با شیاطن و استفاده موثر از جن و جادوست.
نام این ستونها نیز دارای معنایی رمز آلود است. «یاکین» و «بوعز» به معنی تاسیس با قدرت آمده است. استاد اعظم «اوسوالدویرث» چنین میگوید: «اگر کلمات یاکین و بوعز برعکس خوانده شوند بشکل
nikaj و zaob در می آیند. این مساله برای مخفی نگهداشتن اسرار به صورت قاعده ای در تمام مرامهای سری مرسوم است. در صورتی که حروف بیصدای کلمات مذکور مد نظر قرار گیرد به دو علامت NK و ZB برخورد میشود که اولی به معنی رحم و عضو باردار شونده و زاینده موجودات عالم است و دومی به معنی ذکر یعنی عضو نر و باردار کننده».(48) بدین صورت دو ستون J و B سمبل رابطه جنسی، زاد و ولد و برکت و وسعت دارایی هستند. و این همان معانی نمادین و ارزشهای شیطان پرستی بدوی است.
سازمان فراماسونری میکوشد تا با این نمادها، رمزها و اسرار ارزشهای شیطانی خود را به صورتی جذاب و حساب شده به افرادی منتقل کنند، که میتوانند نقش موثر فرهنگی یا سیاسی در دنیا داشته باشند. این سازمان امروزه مجموعه های بزرگ علمی و فرهنگی را تحت نفوذ دارد و به کمک آنها، ساختارها و نهادهای سیاسی بین المللی و ملی را در سلطه خود آورده است.(49)
این سازمان از قرن هجدهم به بعد در پرورش و جذب نخبگان سیاسی ، فرهنگی و علمی جهان کوشیده و با حفظ آیین های سری کابالا سنتهای شیطانگرایی را تداوم بخشیده است. و با افرادی که به طور درجه بندی شده در سی و چند مقام فعالیت میکنند، نفوذ سیاسی، اقتصادی و فرهنگی فراگیری پیدا کرده است. و با موسسات علمی، پژوهشی، فرهنگی و بنگاههای اقتصادی و نهادهای سیاسی آشکار و پنهانی که در آنها نفوذ دارد، میخواهد دنیا را به سوی اهداف شیطانی خود پیش ببرد. سازمان فراماسونری در شکل انجمنها و محافل سری در بسیاری از مراکز علمی دنیا مشغول جذب نیرو است. یکی از این انجمنها که بسیار فعال عمل کرده و دامنه خود را در دانشگاههایکانادا و آمریکا گسترده، انجمن جمجمه و استخوان است. جرج بوش پدر در سال 1947 در دانشگاه ییل به این انجمن پیوست.(50)
با ایجاد سازمان فراماسونری اگر چه به ظاهر یک سازمان مخفی و پوشیده ایجاد شد اما در حقیقت سازمانی برای توسعه و تحقق ایدئولوژی و ارزشهای شیطانی شکل گرفت و اهداف و آرمانهای آنها هم از کسی پنهان نماند. از این رو یک مرحله از پردهبرداری و انکشاف شیطان گرایی در دوران معاصر به شمار می آید. در این بین نقش اصلی و محوری را موسسات علمی و پژوهشی گسترده و پیوسته ای به عهده دارند که هدایت و رهبری نظام سلطه جهانی و تحقق آرمانهای شیطانی را دنبال میکنند. مراکزی که سرمایه های عظیمی را برای تحقیقات و مطالعات در اختیار دارند و به این وسیله برجسته ترین دانشمندان را استخدام میکنند و با وارد کردن آنها به سازمان فراماسونری، پژوهشهای مورد نیاز خود را به آنها می سپارند. پژوهش هایی که گاهی حاصل آنها تا پیش از عملی شدن محرمانه می

 



+ نوشته شده در شنبه 89/8/15ساعت 10:16 صبح توسط محمد جواد عابدپور |
شیطان پرستی فرقه ای ساده و سطحی نیست ( )

شیطان پرستی یا همان شیطان گرایی فرقه ای ساده و سطحی نیست که بتوان به راحتی از کنار آن گذشت بلکه یک مقوله ای علمی است و کارشناسان مانند دیگر عرفان ها باید در آن کار و تحقیق کنند.

شیطان پرستی 4 مدخل در دایره المعارف دارد ، سینمای هالیوود نقش پیامبر را برای این گروه بازی می کند و گفتنی ست که شیطان پرستی از نوع یهودی مسیحی است، شیطان در اسلام یک جن حساب می شود ولی در نگاه یهودی ، مسیحی یک فرشته است  و از نظر آنان شیطان می تواند به انسان سلطه داشته باشد و دارای قدرت است، به طور مثال در سریال اغما که در تلوزیون پخش شد نشان داده شد که شیطان دکتر پژوهان را تسخیر کرده که این موضوع اشتباه است ، شیطان در اسلام فقط وسوسه گر است ولی در  دین یهود شیطان انسان را تسخیر می کند، همچنین  شیطان پرستی ها در کردستان عراق و جرایان آنتی کلیس یا ضد مسیح از موضوع بحث ما خارج هستند.

تاریخچه شیطان پرستی و شیطان گرایی

شیطان پرستی دارای دو شاخه است:

1-  سیتنیسم : که چهره شاخص آن آنتوان لاوی است

2-  ستیانیست: که از دل شاخه قبلی به خاطر اختلاف بین مایکل آکینو و آنتوان لاوی به وجود آمده است.

تفاوت آنها در نگاه این دو به شیطان و اختلافشان در وجود شیطان است، اولی می گوید نه خدایی است ، نه شیطان ، شیطان وجود خارجی ندارد و خدا و شیطان نماد هستند. ولی دومی می گوید شیطان وجود خارجی دارد و دنیا را  برای حکومت آن آماده می کنیم.

ادوار مختلف شیطان گرایی

1) بدوی

2) وسطایی

3) مدرن

شیطان گرایی بدوی

مردم در گذشته کشاورزی و باران و محصولات خود را نعمت های خدا می دانستند ولی وقتی اتفاقی می افتاد که نعمت و محصولات آنها نابود می شد از تعالیم پیامبران منحرف می شدند و می گفتند به غیر از خدا موجودی شیطانی هم وجود دارد که بر آنها مسلط می شود.

در شیطان گرایی بدوی این جریان یک روند انکشافی دارد.

مراحل روند انکشافی

قرن 11 :  ترویج سحر و جادو

قرن 13 : علنی کردن عرفان یهودا (کابالا)

قرن 14 : رنسانس و نهضت علم گرایی

قرن 17 : سازمان های فراماسونری

شیطان گرایی وسطایی (قدیمی)

در این دوره شیطان مظهر علم و دانش است و در علوم مختلف شیطان هایی به عنوان استاد وجود داشتند و جریان مخالفت کلیسا با علم از اینجا نشات می گیرد، چون شیطان در یهود مظهر علم و دانش بود.

در این دوره جریان جنگ های صلیبی با مسلمانان شکل می گیرد و بیت المقدس را تصرف می کنند ، یک گروه تشکیل می دهند و کندوکاوهایی در معبد سلیمان انجام می دهند و آیین هایی را به وجود می آورند.

شیطان گرایی مدرن (جدید)

از قرن 16 میلادی شروع شد و شخصی به نام خانم کاترین دومدیچی از خانواده بزرگ یهودی ، آیین های شیطان پرستی از قبیل بلک مس (black mass) و آزادی جنسی را در  دربار فرانسه شایع می کنند.

این گرایش ها در طبقه اشراف بود و به طور مخفی انجام می شد، این جریان روی چند طبقه از قبیل اشراف ، دانشمندان و نخبگان و افراد با نفوذ کار می کرد.

شخص دیگری به نام آلیستا کرائولی پدر شیطان پرستی مدرن است، او در 1875 در انگلستان متولد شد و عضو انجمن فراماسونری  هرمتیک اوردر بود و معبد تلما را در سیلیس تاسیس کرد، وی پدر باربارا بوش (مادربزرگ جرج بوش) بود، او در سال 1947 در انگلستان در گذشت.

همچنین آنتوان لاوی در 1930 در شیکاگو به دنیا آمد و در سال 1966 کلیسای شیطان و در سال 1969 انجیل شیطانی را به وجود آورد، اگر توجه داشته باشید متوجه می شوید که در همه این بحث ها رگ و ریشه های یهود دیده می شود و افکار یهود وجود دارد و این ها خانوادتا کاهن ، دین ساز و شیطانی بودند.

پیتر گیلمور سرکرده فرقه شیطان پرستی و کشیش اعظم کلیسای شیطان است، انجیل شیطانی مهم ترین کتاب پیتر گیلمور است.

برین وارنر (brain warner) خواننده متال است و موسیقی متن 48 فیلم ( اره 2- ماتریس دراکولا و ...) را تولید کرده وی علاوه بر خوانندگی کارگردان و نویسنده و ... بوده است،وارنر در سال 1994 دیداری با آنتوان لاوی انجام می دهد و در این دیدار به عنوان واعظ اعظم کلیسای شیطان برگزیده می شود وارنر خیلی غلیظ و ترسناک وخنده دار و ... آرایش می کرد وی در مصاحبه با مایکل مور ( یکی از منتقدان وی ) که پرسیده بود چرا این طور آرایش می کند ، جواب داده بود : تیپ من به این خاطر است که باطن پست انسان را نشان دهم و بگویم زیر لباس های زیبایشان چه چیزی و جود دارد.

روش های تبلیغی جریان های شیطان گرا

1-  ترویج نماد

2-  موسیقی متال

3-  فیلم سینمایی

4-  فضای سایبریک ( اینترنت و ...)

5-  رسانه های مکتوب

6-  عضویت در گروه های دوستانه

ترویج نماد

نماد شخصیت سازی و هویت سازی می کند و باعث هم زاد پنداری می شود لذا مروجین این فرقه ها با استفاده از نماد های شیطان پرستی و نقش آن به روی گردنبند،انگشتر و....،سعی در اشاعه ی این افکار دارند.

نماد های مورد استفاده شیطان گرایی :

1-  بافومت

2-  صلیب شکسته

3-  اس شیطانی

4-  ستاره پنج پر وارونه

5-  666 یا fff  که این عدد در کتاب مقدس عدد شیطان است.

6-  دست شیطان

7-  صلیب وارونه

8-  هرم ناتمام

سینما :

طرفداران شیطان پرستی در سینما بیشتر به سمت ژانر خشونت و وحشت روی آوردند، مانند فیلم های اره ، جن گیر ، پسر جهنمی ، طالع نحس ، چشمان نیمه باز و ... که نمادهای شیطان پرستی در آن ها دیده می شود.

در این فیلم ها  هم چنین از نمادهایی مانند سگ سیاه و کلاغ سیاه و ... استفاده می شود .

 



+ نوشته شده در شنبه 89/8/15ساعت 10:13 صبح توسط محمد جواد عابدپور |
عقاید و تاریخچه گروههای شیطان پرستی ( )

اصولاً به یک سلسله آداب و رسوم و قوانینی که در راستای اهداف خاصی باشد دین گفته می‌شود و بالطبع تمامی گروههایی که نام دین بر خود دارند برای پیشبرد اهداف خود از یک سلسله دستورالعملهایی که توسط بانیان آن دین وضع شده، پیروی می‌کنند. دینی همچون شیطان پرستی نیز که در طول سالیان متمادی پیروانی از اقوام و گروههای مختلف داشته اعمال و مراسم در راستای اهداف شیطان دارد و دارای فرقه‌ها و گروههای متنوعی است که بسته به شرایط مکانی و نژادی از آداب و رسوم و قوانین متنوعی نیز برخوردار می­باشند که در ذیل به اختصار به نمونه‌هایی از آنها اشاره خواهیم کرد.
شیطان پرستان را می‌توان به عناوین مختلف بسته به اعتقاداتشان تقسیم بندی کرد:
الف) شیطان پرستی شرقی (دینی)
ب) شیطان پرستی غربی: اینها نیز به چندین فرقه تقسیم می­شوند.

1. شیطان پرستان دینی: این نوع از شیطان پرستان خدایانشان را از ادیان قدیمی مصر باستان و بسیاری از الهه‌های باستانی بین النهرینی و بعضا از الهه‌های رومی و یونانی (به عنوان مثال مارس ـ خدای جنگ) اقتباس کرده‌اند. که در مشرق زمین فعال می‌‌باشند.
2. شیطان پرستان فلسفی یا لاویی: این نوع از شیطان پرستی بر مبنای فلسفه آنتوآن شزاندر لاوی که در کتاب «انجیل شیطان» و دیگر آثارش آمده است، تأسیس شده است.
3. شر پرستان: این فرقه از شیطان پرستان، به دوران تفتیش عقاید مذهبی از طرف کلیسا مربوط میشوند.
قوانین شیطان پرستی فرقه‌های شیطانی با یکدیگر متفاوت است ولی تمام آنها حول دو محور سکس و خشونت عمده ابزار شیطانی، دور می‌زند و بسته به سطح فکری و طبقه طرفداران فرقه­ها با یکدیگر متفاوت است به عنوان مثال طرفداران شیطان پرستی فلسفی (لاوی) که عمدتاً طبقات تحصیل کرده بریده از دین (عمدتاً مسیحیت) هستند معتقدند که:[2]
هرگز نظراتت را قبل از آنکه از تو بپرسند بازگو نکن.
هرگز مشکلاتت را قبل از آنکه مطمئن شوی دیگران میخواهند آن را بشنوند بازگو نکن.
وقتی مهمان کسی هستی، به او احترام بگذار و در غیر این صورت هرگز آنجا نرو.
اگر مهمانت مزاحم تو است. با او بدون شفقت و با بیرحمی رفتار کن.
هرگز قبل از آنکه علامتی از طرف مقابلت ندیده‌ای به او پیشنهاد نزدیکی جنسی نده.
هرگز چیزی را که متعلق به تو نیست بر ندار. مگر آنکه داشتن آن برای کس دیگری سخت است و از تو میخواهد آن را بگیری.
اگر از جادو به طور موفقیت آمیزی برای کسب خواسته‌هایت استفاده کرده‌ای قدرت آن را اعتراف کن. اگر پس از بدست آوردن خواسته‌هایت قدرت جادو را نفی کنی. تمام آنچه بدست آوردی را از دست خواهی داد.
هرگز از چیزی که نمیخواهی در معرض آن
    باشی شکایت نکن.
کودکان را آزار نده.
حیوانات ـ غیر انسان ـ را آزار نده مگر آنکه مورد حمله قرار گرفته‌ای یا برای شکارشان.
وقتی در سرزمینی آزاد قدم بر میداری. کسی را آزار نده. اگر کسی تو را مورد آزار قرار داد. از او بخواه که ادامه ندهد. اگر ادامه داد، نابودش کن.
شیطان پرستی جدید یا فلسفی به خدایی اعتقاد ندارد و شیطان را تنها نوعی نماد کهن (
archetype) می‌داند و انسانها را تنها در برابر خود مسئول میداند و اعتقاد دارد که انسان به تنهایی می‌تواند راه درست و غلط را تشخیص دهد به همین دلیل هم این اعتقاد بیشتر به عنوان یک اعتقاد فلسفی شناخته می‌شود.
شیطان در این اعتقاد نماد نیروی تاریکی طبیعت، طبیعت شهوانی، مرگ، بهترین نشانه قدرت و ضد مذهب بودن است.
این اعتقاد دارای شاخه‌های متعددی است، اما می‌توان گفت جز یکی دو نوع آن همگی دارای اصول زیر می‌‌باشند:
Atheism : خدایی در شیطان پرستی وجود ندارد.
Not dualistic : روح و جسم غیر قابل دیدن هستند و هیچ جنگی بین عالم خیر و شر وجود ندارد.
Auto deists: خودپرستی، خدایی جز خود انسان وجود ندارد و هر انسانی خود یک خداست.
Materialistic : اعتقاد به اصالت ماده.
ـ وابسته به راه چپ بودن در برابر راه راست که راه خدایی است.
ـ ضد مذهب بودن خصوصاً مذاهبی که اعتقاد به زندگی پس از مرگ دارند.
ـ عدم پرستش شیطان زیرا شیطان جسم نیست و وجود خارجی ندارد.
ـ اعتقاد به استفاده از لذت در حد اعلای آن زیرا تمام خوشی دنیایی است و این خوشی‌ها خصوصاً لذات جنسی پتانسیل لازم را برای کارهای روزانه آماده می‌کنند و به هر شکلی انجام آنها لازم و ضروری است.
شیطان پرستی به جای اطاعت از قوانین خدایی یا قوانین طبیعی و اخلاقی، عموماً بر پیشرفت فیزیکی خود با راهنمایی‌های موجودی مافوق یا قوانینی فرستاده شده تمرکز دارد. به همین دلیل بسیاری از شیطان پرستان معاصر از باورها و گرایش‌های ادیان گذشته اجتناب می‌کنند و بیشتر گرایشات خودپرستانه دارند. به گونه‌ای که خود را در مرکز هستی و قوانین طبیعی می بینند و بیشتر شبیه به مکاتبی چون ماده گرایی و یا خود محوری و جادو محوری هستند. به هر حال بعضی شیطان پرستان به طور داوطلبانه بعضی از قوانین اخلاقی را انتخاب می‌کنند. این یک جریان وارونه سازی را نشان می‌دهد.[3]
از جمله این فرقه­ها یزیدیان هستند که در زمرة شیطان پرستان دینی قرار دارند و معتقدند که «جهان و هر چه در او هست» از چهار عنصر اصلی یعنی آب، باد، خاک و آتش ترکیب یافته است. خداوند به ادعای خود، که در تمام کتابهای مقدس عنوان شده. انسان را از آب و خاک آفرید در حالیکه به باور خود خداوندی خدا فرشتگان درگاه ابدیت همه از جنس آتشند. و آتش به باور آنها بر گل (ممزوج آب و خاک) ارجحیت دارد. از این رو وقتی خداوند از همه فرشتگان بارگاهش {از جمله ملک مقرب، طاووس (شیطان)} میخواهد که در مقابل ساخته دست او، آدم، تعظیم کنند. ملک طاووس از این دستور نابجای ایزدی سر می‌پیچد و از همان زمان سر به شورش میگذارد. شورشی که تا روز حشر ادامه خواهد داشت و یزیدیان آنرا شورشی بر حق میشناسند.
یزیدیان نسبت به خود قوانین و احکام مجزا از شیطان پرستی غربی دارند به عنوان مثال این نوع شیطان پرستان برای خود حج
   شیطان پرستی دارند؛ در روستای لالش در مرکز کردستان عراق از توابع شهر دهوک پرستشگاهی است که از سه قسمت تشکیل میشود: شبستان، محوطه حیاط و صحن دوزخ جائیکه مراسم حج در آن برگزار میشود. دوزخ چند دخمه غار مانند، تار و تیره با خمره‌های مشکی کنار هم چیده شده برای مرموزتر و ترسناکتر کردن فضا. درهای دخمه آنقدر کوتاه‌اند که باید خمیده از آنها رد شد.
بخش مهم و تعیین کننده این مراسم، جدا از گره زدن به پارچه‌هائی که به ستونهائی می‌بندند (مثل دخیل بستن) یا طواف کردن دور مقبره‌ای که لابد گور یکی از قدیسان یزیدی است، پرتاب دستمال به سنگ برجسته‌ای است که از دیواره غار بیرون زده است. اصلی‌ترین مرحله حاجی شدن این است که شخص با چشمان بسته از فاصله شش هفت متری دستمال سیاهی را که به بزرگی چارقد زنان کرد است به طرف این سنگ پرتاب کند. اگر در سه بار موفق شود دستمال را به برجستگی سنگ گیر بدهد حج‌اش قبول شده است (و ملقت به حاجی فلانکس طاووسی می‌شود) و گرنه باید روز دیگر برگردد و دوباره تلاش کند.[4]
در سایت «شیطان پرستهای تهران» به نقل از «کتاب شیطان» ص 52، آمده است که: «شیطان پرستی، روشنایی سپید یک مذهب نمی باشد، بلکه مذهبی بشری، دنیوی، و شهوانی است که همة این قاعده توسط شیطان می باشد و همه این ها در تاریکی مطلق یافت می شود.»[5]
تاریکی مطلق را یکی از رهبران گروه شیطان پرست، این گونه توضیح می دهد: «مراسم تاریکی تقریباً یک ساعت به طول می انجامد که انجام هر کاری برای رضایت شیطان در آن مُجاز است و مثلاً سکس یکی ازکارهایی است که باید در جمع و به بدترین و سخت ترین شکل ممکن صورت گیرد. برخی عقیده دارند کارهای ما وقیحانه
 وحشیانه و البته وحشتناک است، مانند اینکه برای مجازات بعضی از افراد گروه، قسمتی از اعضاء بدن آنها را جدا و یا مجروح می کنیم و این کارها مورد پسند شیطان است و ما مجبور به پیروی از آن قوانین هستیم».
و می افزاید: «در این مراسم هفته ای یک بار در یک شب خاص دور هم جمع می شویم و مراسم مذهبی نزدیکی به شیطان را انجام می دهیم و بعد از آن تا صبح به تفریح و رقص می پردازیم.»[6]
در صفحه ای دیگر می نویسد: «حرف های شیطان حرفهای خداست، اما بی تعارف و بدون حاشیه، شیطان زبان صریح خداست. فرامین شیطان را بشنوید و به کار گیرید.» خدا شیطان را به خاطر جسارتش دوست دارد. شما نیز به شیطان به خاطر جسارتش عشق بورزید.[7]
در «کتاب مقدس شیطان» مؤلف آن از زبان شیطان نُه بیانیه ذکر کرده که بیانیة پنجم به این شرح است:
«شیطان بازگو می کند، کینه جویی و انتقام بهتر از گستاخی است.»[8]
و در همان سایت آمده است که: شیطان وجود ندارد، بلکه وجود شیطان یک سمبل و نشانه است، تا اندازه ای فرازمینی، اصولاً وجود ندارد، مگر اینکه در افکار شخصی احساس شود. شیطان پرستی بر شیطان استوار است همانند یک اصل فرجامین، ترجیحاً پرستش یک جسم بی روح، شیطان به مردم الهام می بخشد و باعث تحریک آنان می شود، شیطان یک نماد مستقل و مخالف با خدا است. شیطان پرستی دارای فرقه های مختلف می باشد و در عرصه تغییر افکار تلاش می کند و شیطان جانشین خوبیهاست.»[9]
این مطالب بیانگر ایدئولوژی و به عبارتی دیدگاه آنان به جهان و انسان می باشد. شیطان پرستها در ایدئولوژی خود برای انسان الزاماً تعریفی دارند که بیان شد.
   به چند نقد اساسی که بر این گروه، وارد است. اشاره می شود.
الف. در دیدگاه آنان، انسان، دارای فطرت، حقیقت جویی، کمال طلبی، عدالت خواهی، و... نیست بلکه انسان را در یک مقطع و لحظه خاصی که از آینده و گذشته بریده است، تعریف می کنند، که جز شهوت چیزی برایش معنی ندارد. نگاه شیطان پرستان به انسان فقط مادی، جنسی، و شهوی است، یعنی از حیوان پَست تر و کمتر و آلوده تر. حتی مبارزه با ظلم و ستم و قتل و جنایت در اندیشه آنان هیچ جایگاهی ندارد و حتی ذکری از آن نیست، بلکه در صدد جلوگیری از چنین مبارزاتی هستند. به دلیل این که در برنامه هایشان تنبیه و مجازات بدنی در حد وحشتناکی وجود دارد و تمام ارزشهای انسانی و اخلاقی از قبیل رعایت احترام به حقوق دیگران، ایجاد زمینه رشد و ترقی افراد جامعه، بحث خانواده و تربیت فرزند، نقش سازنده مادر و پدر در محیط خانواده و اجتماع، روابط اجتماعی و... و گوئی برای اینان معنا و مفهومی ندارد.
در این جا به تناقضات آنها به اجمال اشاره می کنیم:
1. شیطان پرستی روشنایی سپید یک مذهب نیست، بلکه مذهبی بشری، دنیوی و شهوانی است. که در تاریکی مطلق یافت می شود.
سؤال: اگر این مذهب نبود بشر با چه خلائی روبرو بود. بدین گونه که وجود این مذهب آیا بر بدبختی بشر می افزاید یا از آن می کاهد. در تاریکی مطلق هر کسی مجاز به هر کاری است، جنسی، سکسی، و تجاوزگری... مگر خوی درندگی حیوانی غیر از این است. این گروه ها بر صفات منفی بشر (که دوست دارد یله و رها ‌باشد و بر حریم دیگران پای گذارد،) می افزاید و زمینه را برای ارتکاب آن فراهم می کند و تشویق هم می نماید. لذا باید گفت، این مذهب به
 شقاوت بشر بیشتر می اندیشد تا به سعادت او.
2. وجود مذهب و ایدئولوژی برای تعدیل افکار و رفتار بشر ابداع می شود. یعنی بشر به دلیل کمال خواهی گاهی به اشتباه افتاده به زیاده خواهی روی می آورد. مکتب و مذهب هست که با یک سری دستورالعمل هایی، افزون خواهی بشر را تعدیل می کند. ولی متأسفانه مذهب مدعی (شیطان پرستی) و قیحانه می گوید: برای رضایت شیطان انجام کارهای سکسی به بدترین و سخت ترین شکل ممکن هم مُجاز است و هم صورت می گیرد.
3. انتقام جویی و کینه از جسارت بهتر است. حال آنکه قبلاً گفتند جسارت ارزش دارد و باید جسارت شیطان را دوست داشت چرا اینجا انتقام جویی و کینه توزی معیار عمل می شود؟!
4. از همه مهمتر اینکه شیطان وجود ندارد. بلکه وجود هستی است. شیطان سمبل است. اولاً اگر وجود ندارد، چگونه سمبل شد؟! سمبل و نشان چیزی است که وجود داشته باشد و قابل دسترسی باشد و قابلیت الگوپذیری داشته باشد. و اگر شیطان وجود ندارد چگونه الگو می شود؟! چگونه به او نزدیک شویم. مگر با مفاهیم صرف می شود زندگی کرد؟! از گزینه شیطان وجود ندارد استنباط می شود که از مفاهیم است نه از مصداقها، پس اگر از مفاهیم است یا باید از چیزی انتزاع شده باشد یا اعتباری صرف باشد که هر دو برای پرستش ناکارآمد و ناکافی است.
5. شیطان را یک جسم بی روح می داند. یعنی پرستش جسمی بی روح. آیا جسم بی روح قابل پرستش است آن هم توسط فردی که خودش روح دارد؟! آیا این ترجیح بلامرجح نمی باشد؟!
6. شیطان سمبل مخالف با خدا است. آیا پرستش او آدمی را به خدا نزدیک می کند
   یا به شیطان؟! اگر به شیطان نزدیک می کند، پس از ‌خدا دور می کند چون مخالف خدا است و اگر به خدا نزدیک می کند از خودش دور می کند که باز خلاف فرض و باطل است، و اگر بگوییم به هر دو نزدیک می کند اجتماع نقیضین و محال است.
خلاصه، ابداع و ترویج این گونه فرقه ها چیزی نیست، جز شهوت پرستی و در حیوانیت خود فرو رفتن. شیطان پرستها در حالی چنین ادعاهای باطلی دارند که بسیاری از فرقه های مسیحیت، همانند بسیاری از ادیان دیگر اعتقاد دارند که موجود و یا هیولائی به نام ابلیس یا شیطان وجود دارد که منشاء تمام مصائب انسان است. طبق گفته انجیل خداوند قدرت مطلق جهان است. و چیزهای خوب زندگی از خدا و چیزهای بد از شیطان می باشد. این نظریه در میان بابلی ها هم مطرح بود. بدین گونه که به دو خدا قائل بودند، خدای خوبی و روشنائی و خدای بدی و تاریکی. و این دو خدا تا نابودی یکدیگر با هم در جنگ بودند.[10] بنابراین وجود شیطان، و دعوت او به شر و بدی، امری اجماعی و مسلم بین همه ادیان آسمانی است. در انجیل، آیه 24؛ 6، واژه «
Satan» یا شیطان، که کلمه ای عبری است به این معنا آمده و واژه «devil» هم به معنای ابلیس است.[11] در دین اسلام به صراحت آمده که دشمن آشکار شما شیطان است.[12]
نتیجه اینکه شیطان هم وجود دارد. هم بالذات منشاء خیر نیست و دشمنی خود را با انسان‌های موحد، بیان داشته است، بنابراین پرستش این موجود با این خصوصیات و دشمنی آشکار او با انسان‌ها، خاموش کردن چراغ فطرت و افتادن در دام مکر و حیله های اوست.

 



+ نوشته شده در شنبه 89/8/15ساعت 10:9 صبح توسط محمد جواد عابدپور |
<      1   2   3   4   5   >>   >
Template Powered By : www.ParsTemplate.blogfa.com